نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

من کی‌ام؟
باغی که چون با عطر عشق آمیختم،
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود...

منوی بلاگ
بایگانی

بار ِ غمی که خاطر ِ ما خسته کرده بود / عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت ..

اگر روزی قرار است بیاید که تمام ِ خستگی‌هایت را به آغوش ِ من بریزی ، پس همه‌ی این روزهای بی‌رحم را خسته شو ! تا می‌توانی خسته شو ..

نظرات  (۵)

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۳۰ פـریـر ...
:)
پاسخ:
:))
۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۱ دخمه
بسم الله
بگذار سر به شانه من تا بگویمت 
اندوه چیست ؟ عشق کدام است؟ غم کجاست؟!!!
۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۸ انـ ـار
خیلی زیبا
خیلی شاعرانه....


:)
پاسخ:
:))
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۵۸ سارای بانو
تا می توانی خسته شو :) 
پاسخ:
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد !
۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۹ حوا ...
خسته نمیشود دگر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم