نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

می‌ایستم روبه‌روی آینه . به بیست‌وسه‌سالگی‌اش نگاه می‌کنم . خوب براندازش می‌کنم وَ روی چشم‌هایش می‌مانم . دو تا تیله‌ی قهوه‌ای ِ روشن . از همان‌جا دخترک ِ چهارپنج ساله‌ای را می‌بینم با چشم‌های سیاه ، موهای سیاه و چهره‌ی سبزه‌ی بداخلاق ِ همیشه . دخترک ، روسری خرس‌کوچولو سَر می‌کند و بی‌پروا تمام ِ کوچه‌های سربالایی‌سرپایینی را هم‌بسته با باد می‌دوَد . از توی همان چشم‌ها آرام آرام ده‌ساله می‌شود . آن‌جا به چشم‌های ِ تو نگاه می‌کند اما توقف نه . می‌رود . خیلی زود آواره‌ی دل‌تنگی‌های سیزده‌سالگی می‌شود . دنیای خاکستری ِ سردی‌ها و گرمی‌ها ، رسیدن‌ها و نرسیدن‌ها . فروغ می‌خوانَد و بزرگ می‌شود ! کم‌کم چادر به سر می‌اندازد تا قدم‌های آرام ِ یاغی‌اش را یواشکی قایَم کرده باشد . بی‌‌که به چشم‌های بیست‌وسه‌سالگی برگردد ، یک‌راست می‌رود و خودش را توی چهل‌سالگی پیدا می‌کند . نگاه می‌کند به چین‌وچروک‌های دور ِ چشم‌هایش و می‌شمارد که کدام یکی را برای ِ تو چین داده و کدامَش را برای غم ِ نان و جهان . به کودکانش فکر می‌کند . به کودکان ِ احتمالاً یاغی ِ ناآرامَش . کم‌کم غرق می‌شود توی عسلی ِ چشم‌های پنجاه سالگی . به روزهایی که شاید تو برگشته باشی و دیوانگی ِ پنجاه و چند ساله‌اش را دور از چشم ِ بچه‌ها به آغوش ِ پنجاه‌شصت ساله‌ات بکِشی و آرام کنی . چشم‌ها آرام نمی‌گیرند . می‌روند تا شصت‌سالگی . روزهایی که دیگر یادش نمی‌آید کدام چین‌وچروک مال ِ چیست وَ نشسته پای کیک ِ تولدی با شصت‌تا شمع و منتظر یک‌دو‌سه گفتن ِ نوه‌هایش مانده که چشم‌هایش را ببندد و تمام ِ آرزوهای رسیده و نرسیده را خرج ِ آتش ِ شمع‌ها کند و آرام بگیرد . بازمی‌گردد . بازمی‌گردد به بیست‌وسه‌سالگی . به روبه‌روی آینه . به چشم‌های قهوه‌ای ِ روشن . به مژه‌های بلند ِ ریمل‌زده ، به ابروهای پهن ِ مرتب ، به صورت ِگرد ، به لب‌های سرخ ، به قطره‌ی اشک ، به بغض ِ خفه‌کننده . دست ِ دخترک ِ چهارپنج‌ساله‌ی سیاه‌چشم را می‌گیرد و می‌نشیند روبه‌روی ِ کیک ِ شکلاتی و قه‌قهه‌زنان به آغوش ِ هشتاد سالگی‌ات فکر می‌کند !

نظرات  (۴)

نگاه می‌کند به چین‌وچروک‌های دور ِ چشم‌هایش و می‌شمارد که کدام یکی را برای ِ تو چین داده و کدامَش را برای غم ِ نان و جهان.....


دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ...
پاسخ:
در پی ام آمده ای بیست و اندی سال است / زندگی ! فکر کنم سوءتفاهم شده است ..
سلام
80سالگی!!
پاسخ:
سلام .

دیره؟ :)
سلام..
من زیاد کتاب و ... میخونم..
اما هر متنی رو زیاد به دل نشین نمیدونم..
اما این پست وبلاگی خیلی به دلم نشست..
گرچه با منطق خط نوشته ی کمی نبود اما پر بود از حرفهای ناگفته...
پاسخ:
سلام .
لطف دارید :)
ممنون از حضورتون .

دردهای من نگفتی ، دردهای من نهفتنی‌ست ..
🍃🌸
پاسخ:
🍁❤️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی