معشوقه خراباتی و مطرب باید .. !

آن قدَر فرق داشته باش که وقتی " دوستَت دارم " َم را به هر جان کندنی آورده‌ام پیش ِ تو ، آن را بی که بچسبانم به لاله ی گوشَت بازنگردم .

که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید !

من همان زن ِ کافری هستم که همان بار ِ اولی که تو مهمانش شدی ، اول وضو گرفت و بعد برایت چای بهارنارنج دم کرد .

نکو نباشد با عشق زهد ورزیدن !

بیا جوری ببوسمت که آبرو برایت نماند .

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت .ـ.

کلمه ها چسبیده اند به در و دیوار حنجره . صدا که می خواهد دربیاید باید دستش را بگیری و با احتیاط از کنار بغض ها ردشان کنی که مبادا چشم هات رسوای این جماعت خاله زنک بشود ...

اگر می بینی دارم خزعبلات می بافم هم قصه از همین جا آب می خورد !

خلاصه و چکیده اش همین که زیادی دلتنگ و گیرم ؛ وگرنه به تفصیل اگر بخواهم برایت سفره ی دل باز کنم ، این رشته سر دراز دارد و اندازه ی هزار سال زندگی توی آغوشت حرف دارم و هزار برابرش گوش و چشم و جان و دل و پوست و گوشت و استخوان برای شنیدن ... تو که دلت نگرفته ؟