مثل پیدا کردنِ یه همزبون تو کشورِ غریب، مثل پیدا کردن یه مسجدِ کاهگِلی کوچیک وسط خیابونای لاسوگاس، مثل پیدا کردنِ یه آدم واقعی گوشهی تاریکِ بازار مسگرهای مریخ؛
پیدات کردم! تو دنیایی که همه تبدیل به آدمبزرگ شده بودن.
مثل پیدا کردنِ یه همزبون تو کشورِ غریب، مثل پیدا کردن یه مسجدِ کاهگِلی کوچیک وسط خیابونای لاسوگاس، مثل پیدا کردنِ یه آدم واقعی گوشهی تاریکِ بازار مسگرهای مریخ؛
پیدات کردم! تو دنیایی که همه تبدیل به آدمبزرگ شده بودن.
مثل پیدا کردن رفیق برای وال 52 هرتز!
یاد درویش مصطفی افتادم تو اون کلیسای خارج... توی کتابِ منِ او.
در کل منم لبخند زدم از متنت :) وقتی زندگی هنوز قشنگیاشو داره!
پیدا کردن همینقدر ساده و شگفت انگیزه.. لبخند زدم با خوندن این ۲،۳ تا جمله تون.. 😊😊