لج کرده ام ! با کی؟ نمی دانم .. لج کرده ام که همه ی خاطرات و خواستن ها و نخواستن ها و بی تابی ها را هُل داده ام زیر تخت و خل و چل بازی هایم را بسته ام به خودم که از صبح تا شب صدای خنده ام کلِ شهر را بردارد و سر به سر عالم و آدم بگذارم ! انقدر که زهره بگوید " توی دیوانه وقتی می افتی رو دور شیطونی کردن کوتاه بیا نیستی ! ". لج کرده ام که هرروز ناخن هایم را لاک های رنگی رنگی می زنم و ذوقشان می کنم .. لج کرده ام که خودم را می بندم به کتاب خواندن و اصلا هم به این فکر نمی کنم شاید من و تو می توانستیم مثل شخصیت های داستان باشیم.. لج کرده ام که می نشینم با صدای بلند شعر می خوانم و اصلا فکر نمی کنم که می شد مثلا تو بودی و صدایم می کردی و می خواندی " با آن صدای ناز برایم غزل بخوان / تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو " و من برات شعر می خواندم که تو قربان صدقه ی صدا و لحن خواندنم بروی .. لج کرده ام که می روم به رویا که نامزدیش دارد به هم می خورد راهکار بدهم و اصلا هم به یاد این نمی افتم که فلان جای رفتار نامزد رویا چقدر شبیه رفتار توست .. لج کرده ام که وقتی سحر بهم می گوید " خیلی مغروری" اصلا یادم نیاید که تو هم همین را بهم گفته بودی و من گفته بودم آخه دیوونه من که خودم اومدم گفتم دوست دارم! کجا مغرور بودم؟!" و با لبخند و چپ چپ نگاهم کرده بودی و من زده بودم زیر خنده .. لج کرده ام که بعد از مدت ها ترکِ چای ، هرشب و هر صبح با لذت چای دم می کنم و اصلا یادم نمی آید تو چه چای خور ماهری بودی! لج کرده ام که اصلا بهت فکر نمی کنم ! لج کرده ام ! این جور وقت ها یکی باید باشد بیاید گره هایت را با حوصله باز کند و گریه هایت را از وسط ِ خنده هات بکشد بیرون ، قصه ها و غصه هایت را از بین آشغال های زیر تخت جدا کند و بنشیند به گوش کردن ..